کد مطلب:315076 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

عدم آگاهی خلیفه ی دوم از آیات قرآن و احکام دین
بزرگان علمای اهل سنت مانند سیوطی در صفحه 133 جلد دوم «در المنثور»، ابن كثیر در صفحه 468 جلد اول تفسیر، جارالله زمخشری در صفحه 357 جلد اول تفسیر «كشاف»، فاضل نیشابوری در جلد اول تفسیر «غرائب القرآن» ضمن سوره ی نساء، قرطبی در صفحه 99 جلد پنجم تفسیر، ابن ماجه قزوینی در جلد اول سنن، سندی در حاشیه جلد اول سنن صفحه 583، بیهقی در صفحه 233 جلد هفتم سنن، قسطلانی در صفحه 57 جلد هشتم «ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری»، متقی هندی در صفحه 298 جلد هشتم «كنز العمال»، حاكم نیشابوری در صفحه 177 جلد دوم «مستدرك»، ابوبكر باقلانی در صفحه 199 «تمهید»، عجلونی در صفحه 270 جلد اول «كشف الخفاء»، قاضی شوكانی در صفحه 407 جلد اول «فتح القدیر»، ذهبی در «تلخیص مستدرك»، ابن ابی الحدید در صفحه 61 جلد اول و صفحه 96 جلد سوم «شرح نهج البلاغه»، حمیدی در «جمع بین الصحیحین»، فقیه واسطی ابن مغازلی در «مناقب»، ابن اثیر در «نهایه» و بسیاری دیگر به طرق مختلف، با الفاظ گوناگون نقل نموده اند كه:

روزی خلیفه دوم در مقابل اصحاب خطبه می خواند، در خطبه اخطار كرد كه هر كس زن بگیرد و مهر زنش را از چهارصد درهم زیادتر نماید او را حد می زنم و زیادتی از مهر را از او می گیرم و به بیت المال می دهم.

زنی از میان جمعیت صدا زد: ای عمر! كلام تو مقبول تر است یا كلام الهی؟

عمر گفت: البته كلام خداوند متعال.

زن گفت: مگر نه آن است كه خداوند در سوره ی نساء می فرماید:

(و ان اردتم استبدال زوج مكان زوج و آتیتم احدیهن قنطارا فلا



[ صفحه 200]



تأخذوا منه شیئا) [1] .

«اگر خواستید زنی را رها كنید و همسر دیگری بگیرید و مال زیادی (قنطاری) بر او مهر كرده اید، البته نباید چیزی از مهر او بازگیرید».

عمر از شنیدن این آیه و حاضرجوابی آن زن مبهوت شد و گفت:

كلكم افقه من عمر حتی المخدرات فی الحجال؛

همه شما حتی زنان داخل حجله ها از عمر فقیه تر و به مسایل دینی آگاهترید.

آنگاه همان روی منبر گفت: اگر چه شما را منع كردم از این كه بیشتر از چهارصد درهم مهر برای زنان قرار ندهید، اینك به شما اجازه می دهم كه اگر خواستید از مال خود زیادتر از مقدار معین به آنان عطا نمایید، مانعی ندارد.

از این خبر استفاده می شود كه خلیفه دوم احاطه ای بر قرآن و احكام فقهی نداشته وگرنه چنین بیانی نمی كرد.

از اینها گذشته اجرای حد برای چنین عملی كه گناه و جرمی نیست، عمل نابجایی است و در فقه اسلامی چنین حكمی در باب حدود وجود ندارد.

هم چنین احمد حنبل در «مسند»، حمیدی در «جمع بین الصحیحین»، طبری در تاریخ و دیگران از دانشمندان اهل سنت نقل نموده اند:

هنگامی كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله وفات نمود عمر به ابوبكر گفت: می ترسم محمد صلی الله علیه و آله نمرده باشد و حیله ای نموده باشد تا دوست و دشمن خود را بشناسد و یا این كه همچون موسی غائب شده باشد و بازآید و هر كه مخالفت او را نموده، تنبیه نماید، پس هر كس گوید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مرده است من او را حد می زنم.



[ صفحه 201]



ابوبكر چون این جملات را شنید او نیز شك نمود و از این گفتارها اضطرابی در مردم پدید آمد.

چون این خبر را به علی علیه السلام دادند به شتاب خود را در میان مردم رسانید و فرمود: ای مردم! این چه هیاهوی نابخردانه ای است كه برپا نموده اید؟ مگر فراموش نموده اید آیه ی قرآن را كه خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:

(انك میت و انهم میتون).

«تو می میری و مردم نیز می میرند».

پس بدانید پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله وفات نموده اند.

با این سخنان مردم یقین به فوت آن حضرت نمودند.

آنگاه عمر گفت: گویا من هرگز این آیه را نشنیده بودم.

هم چنین حمیدی در «جمع بین الصحیحین» این گونه نقل می نماید:

در زمان خلافت عمر پنج نفر را با یك زن نزد خلیفه آوردند و ثابت شد كه آن پنج نفر با این زن، زنا نموده اند. عمر فوری دستور داد هر پنج مرد را سنگسار نمایند.

در آن هنگام حضرت علی علیه السلام وارد مسجد شد و وقتی از آن حكم آگاه شد، به عمر فرمود: حكم خدا در این جا غیر از آن است كه تو گفتی.

عمر گفت: یا علی! چون زنا ثابت شده، حكم آن رجم است.

حضرت فرمودند: حكم زنا نسبت به مراتب و شرایط مختلف اختلاف پیدا می كند.

عمر گفت: آنچه حكم خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است، بیان نما.

چون مكرر از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمود:

علی اعلمكم و اقضاكم؛

علی علیه السلام داناترین شما و شایسته ترین فرد در میان شما برای قضاوت است.



[ صفحه 202]



پس حضرت علی علیه السلام امر فرمود كه آن پنج نفر را آوردند، آنگاه دستور داد اولی را گردن زدند، دومی را سنگسار نمودند، سومی را حد تازیانه جاری نمود، چهارمی را نصف حد تازیانه جاری نمود و پنجمی را تعزیر و تنبیه نمود.

عمر متعجب شد و پرسید: چگونه چنین حكم مختلفی در مورد پنج نفر نمودی؟

حضرت فرمود:

فاما الاول فكان ذمیا زنی بمسلمة، فخرج عن ذمته و الثانی محصن فرجمناه، و اما الثالث فغیر محصن فضربناه، و الرابع عبد فحده نصف و اما الخامس فمغلوب علی عقله فعزرناه.

فقال عمر، لولا علی لهلك عمر لا عشت فی امة لست فیها یا اباالحسن!

اما نفر اول كافر ذمی بود و چون با زن مسلمان زنا كرده بود پس، از ذمه خارج شد و باید كشته شود، و اما نفر دوم زنای محصنه نموده، پس او را سنگسار نمودیم، و اما نفر سوم چون غیر محصن بود، پس تازیانه زدیم، و چهارمین نفر بنده بود، پس حد او نصف حد انسان آزاد است، و اما نفر پنجم چون ابله بود تنبیه نمودیم.

پس عمر گفت: اگر علی نبود هر آینه عمر هلاك می شد؛ خدا نیاورد آن روز كه من در میان امت زنده باشم و تو یا اباالحسن در میان امت نباشی.

محمد بن یوسف گنجی در آخر باب 58 «كفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام»، احمد بن حنبل در «مسند»، بخاری در «صحیح»، حمیدی در «جمع بین الصحیحین»، شیخ سلیمان بلخی در صفحه 75 باب 14 «ینابیع المودة» از «مناقب» خوارزمی، فخر رازی در صفحه 466 «اربعین»، محب الدین در



[ صفحه 203]



صفحه 196 جلد دوم «ریاض النضره»، خطیب خوارزمی در صفحه 48 «مناقب»، محمد بن طلحه شافعی در صفحه 13 «مطالب السؤول»، و امام الحرم در صفحه 80 «ذخائر العقبی» نقل می نمایند:

زن حامله ای را پیش عمر آوردند كه اعتراف به زنا نمود، عمر دستور داد سنگسارش نمایند.

حضرت علی علیه السلام فرمود: تو نسبت به زن دستور رجم می دهی، ولی نسبت به فرزند او تسلطی نداری و آن بچه بی گناه است.

پس زن را رها كردند و عمر گفت:

عجزت النساء ان یلدن علیا و لولا علی لهلك عمر، و قال: اللهم لا نبقنی لمعضلة لیس لها علی حیا.

زنان از به دنیا آوردن مانند علی علیه السلام ناتوان و عاجزند و اگر علی نبود هر آینه عمر هلاك می شد. بارخدایا! در برابر مشكلاتی كه علی علیه السلام آنجا نباشد مرا باقی مگذار.

ابن سمان در كتاب «الموافقه»، احادیث بسیاری از این قبیل نقل نموده است و در بعضی از كتب، نزدیك به یكصد مورد از این اشتباهات و خطاهای خلیفه دوم را نقل نموده اند كه احكامی به خطا صادر كرده و حضرت علی علیه السلام او را به اشتباهش آگاه و از اجرای حكم جلوگیری نموده است و خلیفه به بیان های مختلف بیش از هفتاد بار زبان به اعتراف گشوده است كه: لولا علی لهلك عمر؛ اگر علی نبود هر آینه عمر هلاك می گردید.

احمد حنبل در «مسند»، امام الحرم احمد مكی شافعی در «ذخائر العقبی» به نقل از باب 56 «ینابیع الموده»، و محب الدین طبری در صفحه 195 جلد دوم «ریاض النضره» از قول معاویه «لعنة الله علیه» نقل نموده اند كه می گفت:

ان عمر بن الخطاب اذا اشكل علیه شی ء اخذ من علی علیه السلام.



[ صفحه 204]



به راستی كه عمر هر وقت با امر مشكلی روبه رو می شد به علی علیه السلام مراجعه و از ایشان جواب می گرفت.

حتی ابوالحجاج بلوی در صفحه 222 جلد اول كتاب خود «الف باء» نقل می كند كه وقتی خبر شهادت مولای متقیان علی علیه السلام به معاویه رسید، گفت:

لقد ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابی طالب.

به تحقیق فقه و علم با فوت علی علیه السلام رخت بربست و از میان رفت.

ابوعبدالله محمد بن علی حكیم ترمذی در شرح رساله ی «فتح المبین» گوید:

كانت الصحابة رضی الله عنهم یرجعون الیه فی احكام الكتاب و یأخذون عنه الفتاوی، كما قال عمر بن الخطاب رضی الله عنه فی عدة مواطن: لولا علی لهلك عمر، و قال صلی الله علیه و (آله) و سلم: اعلم امتی علی بن ابی طالب علیهماالسلام.

صحابه در احكام قرآن به علی علیه السلام رجوع می كردند و نظرات (و فتاوا) را از ایشان می گرفتند، هم چنان كه عمر در بسیاری از مواقع می گفت: اگر علی علیه السلام نبود به تحقیق عمر هلاك می شد؛ و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «علی علیه السلام داناترین فرد امت من است».


[1] سوره ي نسا آيه ي 24.